می نویسم ، یعنی هستم ...
درباره وبلاگ


سلام خوشحالم كه در فضاي سايبري ميتونم لينكها و عكسها و مطالبي رو كه به نظرم قشنگن رو براي بينندگان مادنگار نشون بدم بعضي وقتها هم حرفهائي كه هيچ جا شنيده نميشن رو اينجا بزنم. من که از یاد تمام آشنایان رفته ام !! وای بر من گر تو هم روزی فراموشم کنی... ياعلي مدد
نويسندگان
جمعه 29 بهمن 1389برچسب:, :: 1:57 :: نويسنده : مهدی پارسا

بیفستراگانوفه خالته، بخوری پاته نخوری پاته!

موش تو سوراخ نمی رفت ساید بای ساید به دمبش می بست!

آب در “آب سرد کن” و ما تشنه لبان می گردیم!

آب که سر بالا میره، قورباغه “هوی متال” میخونه!!!

پرادو سواری دولا دولا نمیشه!

نابرده رنج گنج میسر نمی شود — مزد آن گرفت جان برادر که کلاه برداری کرد

اسکانیا(scania) بیار باقالی بار کن!

گر صبر کنی ز قوره، لوپ لوپ سازی!

پاتو از پارکتت درازتر نکن!

هری پاتر آخرش خوشه!

قربون بند کیفتم، تا کارت سوخت داری رفیقتم!

گیرم پاپی تو بود فاضل — از فضل پاپی تو را چه حاصل

ندیدیم اورانیم ولی دیدیم دست مردم!

ادکلن آن است که خود ببوید — نه آنکه فروشنده بگوید

ماکرو ویو به ماکرو ویو می گه روت سیاه!

بزک نمیر بهار میاد آناناس با خیار درختی میاد!

یا منچستریه منچستری یا رُمیه رُمی(AS Rom)

سرش بوی پیتزا ی سبزیجات میده!!!

آنتی بیوتیک بعد از مرگ سهراب!

سه شنبه 26 بهمن 1389برچسب:, :: 12:28 :: نويسنده : مهدی پارسا

بولتن نیوز نوشت:

در پی اقدام دیروز سبزها در تهران، شیخ کروبی طی نامه ای به سفارت انگلیس در مورد جزئیات عملکرد هواداران خود توضیحاتی ارسال کرد که با واکنش سفارت جزیره انگلیس مواجه شد. متن کامل نامه کروبی و جواب سفارت جزیره انگلیس بدین شرح است:


نامه کروبی به سفارت انگلیس:
عالیجناب سفیر کبیر محترم!
دیروز همان گونه که شاهد بودید و در گزارشهای مستند به فیلمهای سفارشی و آبکی خبرنگاران شهروند ما ملاحظه فرمودید در لبیک به دعوت این حقیر و معاون اول محترم، جمعیتی میلیونی در حدود 1000 نفر به خیابانها آمدند و...

براي مشاهده كامل متن به ادامه مطلب مراجعه كنيد



ادامه مطلب ...
سه شنبه 26 بهمن 1389برچسب:, :: 1:33 :: نويسنده : مهدی پارسا

تمامي آمارها حكيت از افزايش چشمگير 61 درصدي ورود دختران به دانشگاه دارد و رفته رفته از جمعيت افراد ذكور در دانشگاهها كمتر مي شود

 

      شعار علیه انگلیس روی آنتن زنده بی‌بی‌سی فارسی!  
 

 

 فردی که بی بی سی او را شاهد عینی معرفی کرد بدون بیان هیچ گونه اظهار نظری، تنها عنوان کرد که توجه شما را به شعارهای مردم تهران جلب می کنم. ثانیه هایی بعد صدای تهرانی ها از تلویزیون بی‌بی‌سی به گوش رسید که فریاد می‌زدند "مرگ بر انگلیس"، "بی‌بی‌سی حیا کن، مملکت رو رها کن" و ...

تلویزیون دولتی انگلیس که امروز برنامه هایش را زودتر از همیشه شروع کرده، کوشیده است که با قطع مکرر برنامه های عادی خود و برقراری ارتباط زنده با افرادی در تهران، فضای پایتخت را ملتهب توصیف کند.

در همین راستا دقایقی پیش مجری بی بی سی فارسی با قطع برنامه عادی، بر صفحه این تلویزیون ظاهر شد و اعلام کرد که بی بی سی می خواهد با یک شاهد عینی در یکی از خیابان های تهران گفت وگو و رویدادهای تهران را از قول او بیان کند.
 
فردی که بی بی سی او را شاهد عینی معرفی کرد بدون بیان هیچ گونه اظهار نظری، تنها عنوان کرد که توجه شما را به شعارهای مردم تهران جلب می کنم.
 
ثانیه هایی بعد صدای تهرانی ها از تلویزیون بی بی سی به گوش رسید که فریاد می زدند "مرگ بر انگلیس"، "بی‌بی‌سی حیا کن، مملکت رو رها کن" و ...
 
تا زمانی که دست اندرکاران بی بی سی موفق شدند این ارتباط صوتی را قطع کنند شعارها چندین بار پخش شد.
مجری برنامه هم که از این رویداد نامطلوب دستپاچه شده بود، از بینندگان بی بی سی "عذر" خواست و گفت که چون در تهران خبرنگار ندارند چنین اتفاقی روی داده است!
 
وی پس از یک میان برنامه، بار دیگر از مخاطبان بی بی سی عذرخواهی کرد اما در موضعی متفاوت گفت که درباره این رویداد دیگر اظهار نظر نمی کند.

 

دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, :: 12:27 :: نويسنده : مهدی پارسا

بدون شرح!!!!

دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, :: 12:25 :: نويسنده : مهدی پارسا

یه روزی یه مرده نشسته بود و داشت روزنامه اش رو می خوند

كه زنش یهو ماهی تابه رو می كوبه سرش.

مرده میگه: برا چی این كارو كردی؟

زنش جواب میده: به خاطر این زدمت كه تو جیب شلوارت یه تیكه كاغذ پیدا كردم

كه توش اسم جنى (یه دختر) نوشته شده بود …

مرده میگه : وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم

اسبی كه روش شرط بندی كردم اسمش جنی بود.

زنش معذرت خواهی می کنه و میره به کارای خونه برسه.

سه روز بعدش مرد داشت تلویزین تماشا می كرد كه زنش این بار با یه قابلمه ی بزرگتر كوبید

رو سر مرده که تقریبا بیهوش شد.

وقتی به خودش اومد پرسید این بار برا چی منو زدی زنش جواب داد: آخه اسبت زنگ زده بود.

دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, :: 12:19 :: نويسنده : مهدی پارسا

 

دو تا دیوونه از تیمارستان فرار می کنن. ریل راه آهن و می گیرن و راه می افتن طرف شهر.

اولی میپرسه: کی می رسیم به شهر؟

دومیه یه نقطه رو اون دورا نشون می­ده

و میگه: هر وقت این دو تا خط به هم برسن.

می رن و می رن … تا اولیه خسته میشه. می گه: پس چرا نمی رسیم؟

دومیه برمی گرده و عقبو نگاه می کنه و می گه: فکر کنم ردش کردیم.

دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, :: 12:16 :: نويسنده : مهدی پارسا

يارو با زنش میرند پیش دندانپزشک و شروع میکنه به رجز خوانی که:

آقای دکتر بیخود وقتت رو با داروی بیحسی و مسکن تلف نکن، یکضرب دندان را بکش و کار را تمام کن.

دکتر میگه: ایول الله به شجاعت شما، کاش همه مریضا اینطوری بودن! خوب حالا کدام دندانه که درد میکنه؟

طرف به زنش میگه: عزیزم دندان خرابت را به آقای دکتر نشان بده!

دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, :: 12:10 :: نويسنده : مهدی پارسا

مامانه ساعت 7 صبح میآد بالای سرپسرش میگه

: رضاجون بلند شو باید بری مدرسه دیرمیشه.

رضا از زیر پتو میگه: نه من نمی خوام برم مدرسه اونجا هیچکس منو دوست نداره،

بچه ها باهام بدن، معلما ازم متنفرن، حتی فراش مدرسه هم سایه ام با تیر میزنه.

مامانه میگه: آخه رضا جون نمیشه که نری مدرسه آخه ناسلامتی تو مدیر مدرسه ای!

دو شنبه 25 بهمن 1389برچسب:, :: 12:7 :: نويسنده : مهدی پارسا

 

رئیس تیمارستان به یکی از مراقب ها می گوید:

«من در این جا از همه راضی هستم، فقط دیوانه ای هست که اصرار دارد من برج ایفل را از او بخرم.»

مراقب می گوید:

«خب، چرا نمی خرید؟»

رئیس تیمارستان می گوید:

«آخر پول ندارم. اگر داشتم، حتما می خریدم.»

صفحه قبل 1 صفحه بعد
پیوندهای روزانه